حمید مصدق خرداد 1343"
*تو به من خندیدی و نمی دانستی
من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم
باغبان از پی من تند دوید
سیب را دست تو دید
غضب آلود به من کرد نگاه
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی و هنوز،
سالهاست که در گوش من آرام آرام
خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم
و من اندیشه کنان غرق در این پندارم
که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت
![]() |
امروز می خوام شگفت انگیز ترین هدیه ای رو که تا حالا توی روز ولنتاین گرفتم رو براتون بگم...
ولنتاین روزی که خیلی ها برای اولین بار بوسیده می شن و خیلی ها هم برای اولین بار می بوسند
خیلی ها کادو هایی با جعبه های قرمز رنگ می خرند و خیلی ها هدیه هایی با ربان های قرمز کادو میگیرن
سال گذشته اینجا از دوستام پرسیدم واسه عشقم چی بخرم ؟
![]() |
من شیفته ی میزهای کوچک کافه ای هستم...
که بهانه نزدیک تر نشستن مان می شود...
و من...
روبه روی تو...
می توانم تمام شعر های نگفته دنیا را یک جا بگویم...
ادامه مطلب ...![]() |
شــــــــبگردی میکنــــم.
اما صدای نفــــــــــــسهایـــت را از پشــــــــت
هیچ پنــــــــــــــجره و دیواری نمیشـــــــــنوم
آســوده بخواب نازنیــــــــــــنم
شـــــــــ ــ ـ ـــــــهر در امن و امان اســـــــت
تنها خانهی من اســت که در آتــــش میســـــــــــــــــوزد. ..
![]() |