![]() |
گاهی شناخت اینکه به پایان دوره ای رسیده ای آسان نیست . ادامه می دهی ، می کشانی و میکشی
سرت را گرم میکنی ، اعتنا نمی کنی اما در بطن خودت می دانی که ...
مدتهاست به انجا رسیده ای .
دیشب بلاخره تصمیم گرفتم کرکره ی کافه رو بکشم پایین ، میز ها را گرد گرفتم و صندلی ها را رویشان چیدم
آرزو ها و خاطرات را باز مرور کردم و در دفتر خاطراتم نوشتم
دیگه وقت رفتن بود
ادامه مطلب ...![]() |
اشکایی که بی هوا روگونه هام میریزه
ادامه مطلب ...
![]() |
ادامه مطلب ...
![]() |
ادامه مطلب ...
![]() |
سلام
خداکنه خوب باشی ، که می دونم خوبی
من ؟
منم حالم بد نیست ، غم کم می خورم
کم که نه ! هر روز کم کم می خورم
گاهی آب می خواهم سراب می بینم
عشق می ورزم ، عذاب می کشم
خودم حتی نمی دانم کجا خوابم ! خوابم ؟
نمی دانم
افتاب چرا بیدارم نکردی ؟
خنجری با بی محلی هایش زد به قلبم
بی گناه بودم