نمیدونم امشب چم شده ! حالم خیلی خرابه ( البته حال روحم نه جسمم )
نمیدونم تاحالا واسه شمام پیش اومده که دلتون بگیره و کسی رو نداشته باشینادامه مطلب ...
من تمام بی کسی هایم را قامت بسته ام و در طولانی ترین سجده اندوه به اندازه همه نبودنهایت اشک می ریزم و به بلندای یلدای فراقت با آهی از عمق قلب هزارپاره ام ، کابوس رفتنت را خاکستر می کنم ...!!!!!!
بگذار بی ادعا اقرار کنم که دلم برایت تنگ می شود ، وقتی نیستی دلتنگی هایم را قاب می کنم . لحظه لحظه غروبی را که نیز دلتنگ تو و چشمان بارانی ات می شوم ، قاب می کنم تا وقتی آمدی نشانت دهم که شاید دیگر تنهایم نگذاری ....!
ادامه مطلب ...شبی با خیال تو هم خونه شد دل
نبودی ندیدی چه ویرونه شد دل
نامت بر خشکسالیام و بر هرم خواهشهایم باریده است. بیآنکه بدانم. بفهمم و لمس کنم ابتدای معجزهای را که تو بهانة آنی.
نمیخواهم از نهایت شب حرف بزنم وقتی نامت در من طلوع کرده است. وقتی تو با تمام
بزرگیات سرسپردهترین کوه را برای طلوع نامت انتخاب کردهای چه لزومی دارد در
سیاه متمرکز بشوم و آن را به ادامة شب نبودنت سنجاق کنم؟
نامت مرا به بهار میبرد. لای گل پونهها و بنفشهها مینشاند. مثل بهارنارنج
التهاب را از ریههایم میزداید و سبکام میکند. نامت از چمنزارهای بهشت آمده
است. از لطافت گلهایی که خدا برای آدم و حوا دسته میکرد.